ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست..
چقدر شیرین است اینکه هر روز منتظر باشی تا خورشیدت چشمانش را به روی دنیا بگشاید و خانه ات را روشن کند.هر صدا و آوای جدیدی را که از دهان خوش عطرش میشنوی ذوق زده ات کند. هزار گوش شوی برای شنیدن دد و ب ب و م م گفتن هایش و هزار چشم شوی برای دیدن دست زدن ها و با ی بای کردن هایش..چقد شیرین است این کودک.. این فرزند دلبند..بند بند وجودم به فدایت هلن عزیز دلم توی کشوی کمدشون دارن کند و کاو میکنن علاقه هلن جون به خوندن کتاب کاملا از الان مشخصه از اولین تلاشهاشون برای بلند شدن و سرپا ایستادن فدای پاهات بشم الهیییییی کدو حلوایی میل میکنن ...